غزل شمارهٔ 740
1. رای فرزانه چو باشد رخ خوبان دیدن
2. شادی هر دو جهان در غم اینان دیدن
3. توبه از زهد و ریا کردن و می نوشیدن
4. در خرابات مغان جلوهٔ ایمان دیدن
5. رقم عیش از آن صفحهٔ عارض خواندن
6. حال آشفته در آن زلف پریشان دیدن
7. کردم از پیر سؤالی ز جمال ازلی
8. میتوان گفت در آئینه خوبان دیدن
9. هرکجا حسن و جمالیست ز جانان عکسیست
10. جان در آن عکس تواند رخ جانان دیدن
11. نیست پنهان ز نظر صورت خوب تو مرا
12. هست یکسان چه بوصل و چه بهجران دیدن
13. چند زین گفتن بیهوده خمش کن ای فیض
14. هست موقوف خموشی رخ جانان دیدن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده