فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 761

1. مهرت بجان بهار دل داغدار من

2. از مهر جان خزان نپذیرد بهار من

3. در آتش هوای تو خاکستری شدم

4. شاید که باد سوی تو آرد غبار من

5. می‌افکنم براه تو تا خاک ره شود

6. باشد قدم نهی بسر خاکسار من

7. گفتی مگوی قصه و اندوه خود بکس

8. خون شد ز غصه تو دل راز دار من

9. من چون نهان کنم که ز غم پرده می‌درد

10. خون جگر بزیر مژه اشکبار من

11. در روز حشر چون ز عمل جستجو کنند

12. گویم بآه رفت و فغان روزگار من

13. غم از دلم دمار بر آورد و آن نگار

14. ننشست ساعتی بکرم در کنار من

15. خاموش باش فیض ازینقصه دم مزن

16. نه کارتست شکوه ز خوبان نه کار من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست
* که به شمشیر میسر نشود سلطان را
شعر کامل
سعدی
* نماز شام قیامت به هوش بازآید
* کسی که خورده بود می ز بامداد الست
شعر کامل
سعدی
* میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس
* جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
شعر کامل
سعدی