غزل شمارهٔ 831
1. بار الها راستان را در حریمت بار ده
2. جان آگاهی کرامت کن دل بیدار ده
3. روح پاکی را که شد آلودهٔ لوث گنه
4. بادهٔ ناب طهور از جام استغفار ده
5. واصلان را محو کن اندر جمال خویشتن
6. سالکان را جان هشیار و دل بیدار ده
7. یکنظر کن در جهان آب و گل از روی لطف
8. دوستان را گل برافشان دشمنان را خار ده
9. اهل گل را روز روز از زور وزر معمور دار
10. اهل دل را در دل شب نالهای زار ده
11. در دل بیسیرتان آتش بر افروز از جحیم
12. نیکوان را جان خرم چهرهٔ گلنار ده
13. آن یکی را در وصالت عارض چون ارغوان
14. و آن دگر را در فراقت دیده خونبار ده
15. دوستان را ده لوای عز و تاج افتخار
16. دشمنان را ژندهٔ دل و لباس عار ده
17. هرکسی را هرچه میخواهد دلش آماده کن
18. عاشقان را بار ده افسردگان را کار ده
19. فیض را چون ره نمودی سوی خود از روی لطف
20. مرحمت فرما ز عشقش مرکب رهوار ده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده