فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 84

1. آهنگ جانان کرد جان ایمطرب آهنگی بس است

2. دیوانه شد دل زان پری دیوانه را رنگی بسست

3. ما مست پیغام وئیم شیدای دشنام وئیم

4. صلح از برای مدعی ما را از او جنگی بس است

5. کی بیخودان بوی او دارند تاب روی او

6. در دست ما آشفتگان از زلفش آونگی بس است

7. مطرب نوا را ساز کن برگ و نوا آغاز کن

8. گو جان و دل پرواز کن ما را بت سنگی بس است

9. سنگین دلا سنگین دلا با ما مکن جور و جفا

10. ماخستگان نازک دلیم این شیشه راسنگی بس است

11. دل بیخودی آغاز کرد آهنگ رفتن ساز کرد

12. یا آه درد آلوده یا نغمه چنگی بس است

13. از عشق جانان سرخوشیم بگذار تا خواری کشیم

14. تا می نمیخواهیم ما عشاق را ننگی بس است

15. ما در درون دل خوشیم گودر برون تنگی کشیم

16. وسعت جه باشد سینه را جا کلبهٔ تنگی بس است

17. هر کس بود در کار خود فیض و خیال یار خود

18. زهاد را بوئی بس و عباد را رنگی بس است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
* عاقبت خاک شد و خلق به او می‌گذرند
شعر کامل
سعدی
* تمیز نیک و بد روزگار کار تونیست
* چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش
شعر کامل
صائب تبریزی
* چون پستهٔ شیرینت شوری چو شکر دارد
* هر لحظه به شیرینی شوری دگر انگیزد
شعر کامل
عطار