غزل شمارهٔ 858
1. اگر کنی تو بجان طاعت خدای علی
2. شود ز یمن اطاعت تو را خدای ولی
3. نبی شدن نشود زانکه شد نبودت ختم
4. ولی، ولی شوی ار اقتدا کنی به علی
5. عبادت از سر اخلاص کن ریا مگذار
6. بپوش جامهٔ تقوی چه مصطفی چه علی
7. نماز را چه بخلوت کنی چنان میکن
8. که در حضور جماعت کنی مکن دغلی
9. گناهی ار بکنی زود توبه کن واره
10. بکوش زنگ گنه در شفاف دل نهلی
11. اگر شکسته شوی از گنه کنی اقرار
12. ترا خدای ببخشد بزعم معتزلی
13. چه اقتدا به نبیی و علی و آل کنی
14. شود دل تو منور بنور لم یزلی
15. دلت چه گشت منور بکش شراب طهور
16. ز ساغر «وسقاهم» ز بادهٔ ازلی
17. شوی چه مست از آن باده روی یار نکو
18. بکوش فیض که این شیوه راز کف ننهی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده