فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 875

1. از حسن خورشید ازل عالم چنین زیباستی

2. وز نور شمع لم یزل این دیدها بیناستی

3. مرغ دل ما بلبلی در گلشن این خاکبان

4. از مستی ما غلغلی در گنبد مینا ستی

5. از سوزش ما شورشی افتاد در جان ملک

6. فریاد لاعلم لنا در عالم بالاستی

7. از بادهٔ روز الست گشتند جانها جمله مست

8. لیک از خمار آن شراب در سینها غمهاستی

9. از جام عشق کبریا سیراب کی گردیم ما

10. زین باده جان عاشقان دایم در استسقاستی

11. ساقی بجامی تازه کن مغز دماغ پختگان

12. کاین زهد خام خشک مغز در آتش سوداستی

13. از گلشن قدس لقا بوی گلی آمد بما

14. زان بودی از سر تا بپا هر ذره مان بویاستی

15. طاغوت را کافر شدیم لاهوت را مؤمن شدیم

16. چنگال استمساک ما در عروهٔ و ثقاستی

17. عهدی که با او بسته‌ایم روز ازل نشکسته‌ایم

18. آن عهد و آن پیمان ما برجاستی برجاستی

19. گشتیم محو آن جمال دستک زنان در وجد و حال

20. از لیت قومی یعلمون در جان ما غوغا ستی

21. مقراض لا تذکیر فیض بیخ دو عالم را ببر

22. چون حاصل این هر دو کون در مخزن الاستی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر
* نکردی شکر ایام وصالش
شعر کامل
حافظ
* سپند خال ازان دایم است پابرجا
* که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* رفتی و همچنان به خیال من اندری
* گویی که در برابر چشمم مصوری
شعر کامل
سعدی