فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 907

1. گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی

2. گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی

3. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی

4. گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی

5. گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم

6. گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی

7. گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم

8. گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی

9. گفتم که در فراقت بس خوندل که خوردم

10. گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی

11. گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد

12. از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی

13. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد

14. گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی

15. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

16. جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی

17. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی

18. گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

19. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی

20. کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* او را به چشم پاک توان دید چون هلال
* هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
شعر کامل
حافظ
* از دل خونشده ماست نگارین پایش
* چون ازان زلف برون شانه شمشاد آید؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان
* که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی