غزل شمارهٔ 941
1. ساقیا پیمانهٔ سرشار هی
2. ای مغنی ناخنی بر تار هی
3. تارهائی یابم از زنجیر عقل
4. مطرب دیوانگان بردار هی
5. میکشد دلرا ز هر سو دلبری
6. بر دلم دستی نزد دلدار هی
7. جان بلب آمد مریض عشقرا
8. شربتی زان لعل شکربار هی
9. وه چه کرد این عشق با دلهای ما
10. الحذر زین قلزم ز خار هی
11. نیست آگه در جهان جز مست عشق
12. با تو دارم اینسخن هشیار هی
13. تا بکی اینخواب غفلتهای های
14. یکدمک بیدار شو بیدار هی
15. زاهدا تا کی کنی انکار عشق
16. پند من بشنو مکن انکار هی
17. تا بکی از هر هواسازی بتی
18. محو شو در واحد قهار هی
19. شکر آن در گوشها کوشندفیض
20. هان مکن اسرار را اظهار هی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده