غزل شمارهٔ 944
1. ز تو کی توان جدائی چو تو هست و بود مائی
2. تو چو هست و بود مائی ز تو کی توان جدائی
3. دل خلق میربائی بکرشمهای پنهان
4. بکرشمهای پنهان دل خلق میربائی
5. مه روی اگر نمائی ز جهان اثر نماند
6. ز جهان اثر نماند مه روی اگر نمائی
7. خم زلف اگر گشائی دو جهان بهم برآید
8. دو جهان بهم برآید خم زلف اگر گشائی
9. چه شود اگر درآئی بدل شکستهٔ من
10. بدل شکستهٔ من چه شود اگر درآئی
11. بخیال اگر در آئی چو تو در جهان نگنجی
12. چو تو در جهان نگنجی بخیال کی درآئی
13. ز تو میکنم گدائی چو تراست پادشاهی
14. چو تراست پادشاهی ز تو میکنم گدائی
15. چو تو منبع عطائی ز تو فیض فیض جوید
16. ز تو فیض فیض جوید چو تو منبع عطائی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده