غزل شمارهٔ 135
1. روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت
2. وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت
3. دل حدیث شوق خود در بزم جانان گفت و مرد
4. دادخواهی عرض حالش را به شاهی کرد و رفت
5. تا نظر بر عارضش کردم، خط مشکین دمید
6. تا به حشرم صاحب روز سیاهی کرد و رفت
7. ترک چشم او ز مژگان بر سرم لشکر کشید
8. غارت ملک دلم باز از سپاهی کرد و رفت
9. یارب آسیبی مباد آن کرکس مستانه را
10. زان که تا محشر مدام است ار نگاهی کرد و رفت
11. هم سفالین ساغرم بشکست و هم مسکین دلم
12. شحنهٔ شهر امشب از سنگی گناهی کرد و رفت
13. ماهی از شوخی دلی پیش فروغی دید و برد
14. شاهی از رحمت نظر بر دادخواهی کرد و رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده