غزل شمارهٔ 142
1. ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
2. وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت
3. خرسند شکاری که نشینی به کمینش
4. قربان خدنگی که رها شد ز کمانت
5. تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد
6. خود را نگرانی و جهانی نگرانت
7. مانند تو بر روی زمین نادرهای نیست
8. زان خوانده فلک نادرهٔ دور زمانت
9. مویی که بدان بستگی رشته جهانهاست
10. در شهر ندیدیم به جز موی میانت
11. ماییم و سری در سر سودای محبت
12. آن هم به فدای قدم نامه رسانت
13. گویند که بالات بلای تن و جان است
14. بر جان و تنم باد بلای تن و جانت
15. آن جا که فروغی به سخن لب بگشایی
16. طوطی ز چه رو دم زند از شرم لبانت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده