فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 151

1. تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد

2. از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد

3. من بندهٔ آن خواجه که با مژدهٔ عفوش

4. هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد

5. گردید امید دلم از ذوق فراموش

6. هرگه که مرا دیده به امیدگه افتاد

7. صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان

8. یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد

9. از دست جفای تو شکایت نتوان کرد

10. مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد

11. دل از صف مژگان تو بیرون نبرد جان

12. مانند شکاری که بر جرگ سپه افتاد

13. در مرحلهٔ عشق تو ای سرو قباپوش

14. چندان بدویدیم که از سر کله افتاد

15. ز امید نگاهی که به حالش نفکندی

16. دردا که مریض تو به حال تبه افتاد

17. آنجا که فروغ مه من یافت فروغی

18. خورشید فروغی است که بر خاک ره افتاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون قوس قزح برگ رزان رنگ به رنگ اند
* در قوس قزح خوشهٔ انگور گمانست
شعر کامل
منوچهری
* از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده‌اند
* جز آه اهل فضل به کیوان نمی‌رسد
شعر کامل
حافظ
* آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو
* چشمه ام کاری به جز زاری نمی آید ز من
شعر کامل
رهی معیری