فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 214

1. می فروشان آن چه از صهبای گلگون کرده‌اند

2. شاهدان شهر ما از لعل میگون کرده‌اند

3. می‌پرستان ماجرا از حسن ساقی کرده‌اند

4. تنگ دستان داستان از گنج قارون کرده‌اند

5. در جنون عاشقی مردان عاقل، دیده‌اند

6. حالتی از من که صد رحمت به مجنون کرده‌اند

7. از بلای ناگهان آسوده خاطر گشته‌ام

8. تا مرا آگاه از آن بالای موزون کرده‌اند

9. من نه تنها بر سر سودای او افسانه‌ام

10. هوشمندان را از این افسانه افسون کرده‌اند

11. جوی خون از چشم مردم می‌رود بی‌اختیار

12. بس که دل را در غمش سرچشمهٔ خون کرده‌اند

13. حال من داند غلامی کاو به جرم بندگی

14. خواجگانش از سرای خویش بیرون کرده‌اند

15. خلق را از لعل میگون تو مستی داده‌اند

16. عقل را از چشم فتان تو مفتون کرده‌اند

17. مرغ دل در سینه‌ام امشب فروغی می‌تپد

18. لشکر ترکان مگر قصد شبیخون کرده‌اند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر بدین پستهٔ خندان به چمن بنشینی
* غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
* که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
* ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
شعر کامل
حافظ