فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 25

1. جان به لب آمد و بوسید لب جانان را

2. طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را

3. سر سودا زده بسپار به خاک در دوست

4. که از این خاک توان یافت سر و سامان را

5. صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد

6. گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را

7. زده ره عقل مرا، حور بهشتی رویی

8. که به یک عشوه زند راه دو صد شیطان را

9. سست عهدی که بدو عهد مودت بستم

10. ترسم آخر که به سختی شکند پیمان را

11. ابر دریای غمش سیل بلا می‌بارد

12. یا رب از کشتی ما دور کن این توفان را

13. حیف و صد حیف که دریای دم شمشیرش

14. این قدر نیست که سیراب کند عطشان را

15. با دم ناوک دل دوز تو آسوده دلم

16. خوش‌تر آن است که از دل نکشم پیکان را

17. عین مقصود ز چشم تو کسی خواهد یافت

18. که زنی تیرش و بر هم نزند مژگان را

19. گر سیه چشم تو یک شهر کشد در مستی

20. لعل جان‌بخش تو از بوسه دهد تاوان را

21. دوش آن ترک سپاهی به فروغی می‌گفت

22. که مسخر نتوان ساخت دل سلطان را

23. آفتاب فلک فتح ملک ناصر دین

24. که به هم‌دستی شمشیر گرفت ایران را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
* تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟
شعر کامل
رهی معیری
* ز فراق جان من گر ز دو دیده در فشاند
* تو گمان مبر که از وی دل پرگهر ندارم
شعر کامل
مولوی
* هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
* کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
شعر کامل
حافظ