فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 373

1. نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم

2. عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم

3. تو و کوچهٔ سلامت، من و جادهٔ ملامت

4. که به عالم مشیت تو چنان و من چنینم

5. نه تو من شوی، نه من تو، به همین همیشه شادم

6. که به کارگاه هستی تو همان و من همینم

7. ز سجود خاک پایش به سرم چه‌ها نیامد

8. قلم قضا ندانم چه نوشته بر جبینم

9. چه کنم اگر نگردم پی صاحبان خرمن

10. که فقیر خانه بر دوش و گدای خوشه‌چینم

11. رخ دوست را ندیدم دم رفتن، ای دریغا

12. که به روی او نیفتاد نگاه واپسینم

13. به چه رو بر آستانش پی سجده سرگذارم

14. که هزار بت نهان است به زیر آستینم

15. چه به غصه دل نهادم، چه توقعم ز شادی

16. چو به زهر خو گرفتم چه طمع ز انگبینم

17. تو و زلف مشک بارت من و چشم اشک بارم

18. تو و لعل آبدارت من و کام آتشینم

19. کسی از سخن شناسان به لب گهرفشانت

20. نشنید گفته من که نگفت آفرینم

21. من و دیده برگرفتن به کدام دل فروغی

22. که میسرم نگردد که فروغ او نبینم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از رخ و زلفین او شطرنج بازی کرده‌ام
* زان که زلفش ساج بود روی او چون عاج بود
شعر کامل
سنایی
* با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان
* بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری
شعر کامل
سعدی
* تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
* بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
شعر کامل
سعدی