فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 429

1. گر خون من ز شیشه بریزد به جام او

2. لب بر ندارم از لب یاقوت فام او

3. با من سخن ز لعل روان بخش یار کن

4. آب حیات را چه کند تشنه کام او

5. یک عمر تلخ کام نشستم که عاقبت

6. حرفی شنیدم از لب شیرین کلام او

7. کار مرا به نیم نگاهش تمام کرد

8. بنگر چه میکند نگه ناتمام او

9. گر واعظان حدیث قیامت شنیده‌اند

10. من دیده‌ام قیامت خود در قیام او

11. دست کسی به نقرهٔ خامش نمی‌رسد

12. جانم بسوخت در سر سودای خام او

13. دستی که دل بر آن سر زلف دو تا کشید

14. از من کشیده دست فلک انتقام او

15. ما را ببخش اگر به کشاکش فتاده‌ایم

16. کز اشتیاق دانه ندیدیم دام او

17. عاشق نمی‌کشد قدم از رهگذار دوست

18. گر افعی گزنده بود زیر کام او

19. هرگز هما به اوج سعادت نمی‌رسد

20. تا از پی شرف ننشیند به بام او

21. گشتند متفق همه خوبان روزگار

22. آن گه زدند سکهٔ شاهی به نام او

23. دانی که چیست حالت درویش و پادشاه

24. گر بنگری به فقر من و احتشام او

25. در عهد شاه نظم فروغی نظام یافت

26. یارب که مستدام بماند نظام او

27. شمس الملوک ناصردین شه که روز بار

28. شاهان ستاده‌اند به صف سلام او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
* چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
شعر کامل
سعدی
* کجا سر پنجۀ من شانۀ زلف تو خواهد شد؟
* که این دولت نصیب بخت شمشاد است می دانم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* خضر دارد داغها بر دل ز استغنای من
* روی آب زندگی را برزمین مالیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی