فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 59

1. بنشست و ز رخ پرده برانداخته برخاست

2. کار من دل سوخته را ساخته برخاست

3. ماهی است چو با طلعت افروخته بنشست

4. سروی است چو با قامت افراخته برخاست

5. پیداست ز بالیدن بالای بلندش

6. کز بهر هلاک من دلباخته برخاست

7. چشمش پی خون ریختن مردم هشیار

8. مستی است که با تیغ ستم آخته برخاست

9. افسوس که از انجمن آن ماه سیه چشم

10. ما را همه نادیده و نشناخته برخاست

11. آن ترک نوازنده به سرحلقهٔ عشاق

12. کز خاک درش با تن نگداخته برخاست

13. تا سایهٔ شمشاد تو افتاد به بستان

14. بر سرو سهی دود دل فاخته برخاست

15. خندید به آیینهٔ خورشید فروغی

16. تا صفحهٔ دل از همه پرداخته برخاست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کی توانستی ز شور عندلیبان خواب کرد؟
* از شکوفه گر نبودی پنبه در گوش بهار
شعر کامل
صائب تبریزی
* ازگریه چشم هرکه چو بادام شد سفید
* نظاره بنفشه خطان است چاره اش
شعر کامل
صائب تبریزی
* ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
* باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
شعر کامل
مولوی