قصیدهٔ شمارهٔ 145 - در تهنیت تشریف پادشاهی و مدح علیخان والی گوید
1. باد میمون این بهین تشریف شاهکامگار
2. بر علیخان آن مهین فرزند صاحباختیار
3. شه بود خورشید و او ماهست و ابن تشریف نور
4. دایم از خورشدگیرد ماه نور مستعار
5. پادشه بحرست و او درجست و این تشریف در
6. تربیت از بحر یابد درج درّ شاهوار
7. شه بود ابر بهار او سرو فیض او مطر
8. سرو را سرسبز دارد از مطر ابر بهار
9. دوست دارد خانهزاد خوبش را هرکس به طبع
10. این عجب نبود گر او را دوست دارد شهریار
11. کودکست و نوجوان چون بخت شاه نامور
12. زین رهش داردگرمی بخت شاه نامدار
13. رسم دیرینست کز میل طبیعت کودکان
14. دوست میدارند همسالان خود را بیشمار
15. ای شبستان ظفر را طفل بختت نوعروس
16. وی گلستان کرم را ابر دستت آبیار
17. کوه با حزم تو چون فکر حکیمان تیزرو
18. باد با عزم تو چون عهدکریمان استوار
19. دوشکردم حیرتاز دستتکه چون ریزدگهر
20. عقل گفتا غافلی کاو بحر دارد در جوار
21. ماهآن چرخیکش آمد عرش اعظم زیردست
22. شبل آن شیریکه بود از شیرخواری شیرخوار
23. سرو آن باغی کزو خجلت برد باغ بهشت
24. در آن بحریکه از وی بحر عمّان شرمسار
25. وصفگرزت دی نوشتم خامهام شد ریز ریز
26. مدح خلقت دوش گفتم خانهام شد مشکبار
27. یادی از رخش تو کردم فکرت من شد روان
28. نامی از تیغ تو بردم شعر من شد آبدار
29. گر کسی خواهد که عزرائیل را بیند به چشم
30. گو ببیند جان، شکر تیغ تو را در کارزار
31. ور حکیمی وهم را خواهد مجسم بنگرد
32. گو ببیند بد سیر خصم تراگاه فرار
33. دشمن از زور تو میترسد نه از شمشیر تو
34. زور بازوی علی مرحبکشد نه ذوالفقار
35. گشته تیغت لاغر از بس خورده خون دشمنان
36. راست بودست اینکه لاغر میشود بسیار خوار
37. کی بوده کاستاده بینم مر ترا پیش پدر
38. همچو خرم گلبنی در پیش سرو جویبار
39. کی بود کز یزد آیی نزد میر ملک جم
40. نصر و فتح از پیش و پس یمن از یمین یسر از یسار
41. گرچه دوری از پدر نزدیک جان بنشاندت
42. گر به نزدیکان شاه از دور سازی جان نثار
43. هم مگر کز خواجه دوری مهر او نزدیک تست
44. آری او مهرست و مهر از دور گردد نوربار
45. بندگی کن تا خداوندی کنی کز بندگی
46. مر علی را داد تشریف ولایت کردگار
47. جهدکن درکوچکی تا چون پدر گردی بزرگ
48. سعیکن تا همچو او درکودکی یابی وقار
49. خدمت شاه جوانکن تا شود بختت جوان
50. پند پیرانست این کز عجز خیزد اقتدار
51. آهن از آسیب پتک و کوره گردد تیغ تیز
52. زر سرخ از تف نار و بوته گردد خوش عیار
53. سرفرازی راز سربازی طلب زیرا که شمع
54. تا نبازد سر نگردد سرفرازیش آشکار
55. تا جهان باقیست شاهنشه جهانبان باد و تو
56. زیر ظل رحمتش ساکن چو چرخ و روزگار
57. طبع قاآنی بآنی این سخنها آفرید
58. چون خلایق را به امری قدرت پروردگار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده