قصیدهٔ شمارهٔ 94 - در ستایش امیرکبیر میرزا تقی خان رحمهالله فرماید
1. امسال عید اضحی با نصرت و ظفر
2. با موکب امیر نظام آمد از سفر
3. عید و امیر هر دو رسیدند و میربود
4. یک روز پیش از آنکه بدش بیش فال و فر
5. قربان عید کرده همه میش و خویش را
6. قربان نمود عید بر میر نامور
7. میران پی پذیره گروه از پی گروه
8. باکوس و با تبیره حشر از پس حشر
9. خوبانگرفته از لب و دندان روحبخش
10. نعل سمند او را در لعل و در گهر
11. یکساله هجر عید اگرچند صعب بود
12. شمشه فراق میر از آن بود صعبتر
13. شمشه فراق خواجه و یکساله هجر عید
14. بگذشت و باز شاخ طرب یافت برگ و بر
15. فهرست کامرانی و دیباچهٔ وجود
16. گنجور حکمرانی و گنجینهٔ ظفر
17. تاج امم اتابک اعظم نتاج مجد
18. کانکرم مکان خرد منزل هنر
19. معمار کاخ احسان معیار داد و دین
20. منشار شاخ عدوان منشور کام و کر
21. میقات علم و مشعر دانش مقام فضل
22. کعبهٔ صفا منای منی قبلهٔ بشر
23. از نوککلکش ار نقطی بر زمین چکد
24. از خاک تا به حشر دمد شاخ نیشکر
25. میرا سپهر مرتبتا جز کف تو نیست
26. صورتپذیر گردد اگر فیض دادگر
27. از حرص جود دست تو قسمت کند به خلق
28. صد قرن پیش از آنکه شود خاک سم و زر
29. از شوق بذل طبع تو بیمنت صدف
30. هر قطرهیی دهد به هوا صورتگهر
31. در چشم ملک صورت کف و بنان تو
32. نایب مناب خط شعاعست و جرمخور
33. گردون مگر سُرادِق عز و جلال تست
34. کز خاوران کشیده بود تا به باختر
35. ظل ضمیر تست مگر نور آفتاب
36. کز شرق تا به غرب کشاند همی حشر
37. گر نام تو به نامهٔ صورتگران برند
38. جنبندد حالی از پی تعظیم او صور
39. امضای تیر و تیغ تو لازمتر از قضا
40. اجرای امر و نهی تو نافذتر از قدر
41. از کام روز مهر تو مشکین جهد نفس
42. از خاکگاه جود تو زرین دمد شجر
43. در روز بخشش تو ز شرم عطای تو
44. زی ابر باژگونه بتازد همی مطر
45. خون شد ز بیم تو جگر خصم از آن شناخت
46. دانا که هست خون را تولید در جگر
47. آنسانکه ناوک تو ز سندانگذرکنل
48. اندر بدن فرو نرود نوک نیشتر
49. نبود مجال پرسش خلق ار به روز حشر
50. یک روزه خرج جود تو آرند در شمر
51. زاغاز صبح خلقت تا روز واپسین
52. حزم تو دید صورت اشیا به یک نظر
53. فانی شود دو عالم از یک عتاب تو
54. زانسان که قوم نوح ز نفرین لاتذر
55. تا جیب قوس را چو مضاعف کند حکیم
56. آن قوس را به نسبت حاصل شود وتر
57. هر کاو ز قوس حکم تو چون سهم بگذرد
58. جیش دریده بادا از سینه تا کمر
59. تا از مسام خاک به تاثیر آفتاب
60. گاهی بخار خشک جهد گه بخار تر
61. از آن بخار خشک برآید همی نسیم
62. وز این بخار رطب ببارد همی مطر
63. جز کام خشک و دیدهٔ تر دشمن ترا
64. از خشک و تر نصیب مبادا به بحر و بر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده