شمارهٔ 134
1. می دید رویت آینه و دیده برنداشت
2. خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
3. برگ گلی نبرد صبا از چمن برون
4. کز درد، بلبلی ز پیاش ناله برنداشت
5. در حیرتم که دیده ازو برنداشتم
6. دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت
7. در خاک خفتهایم چو گنج و مقیدیم
8. مردیم و غم ز دامن ما دست برنداشت
9. دامن ز ننگ صحبت من چید هرکه بود
10. غیر از جنون عشق که از من بتر نداشت
11. چشم دلم ز نور رخ او لبالب است
12. در حیرتم ز طور که تاب نظر نداشت
13. از جور خویش میکُشدم ورنه در دلش
14. هرگز فغان بیاثر من اثر نداشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده