قدسی مشهدی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 187

1. کس چرا بیهده با مردم عالم باشد

2. هیچ غم نیست ز تنهایی اگر غم باشد

3. نگشایند ز پا سلسله، سودا زده را

4. دل همان به که در آن طره پر خم باشد

5. نگسلد از پی هم مرحمت ساقی عشق

6. زهر در شیشه کند باده اگر کم باشد

7. ساغر غیرتم آن به که نماند بی‌خون

8. نبود نور در آن دیده بی‌نم باشد

9. خاک در چشم، اگر اشک علاجش نکند

10. تا به کی آینه در پیش تو محرم باشد؟

11. لذت عمر کسی یافت در ایام وصال

12. که غنیمت شمرد گر همه یک دم باشد

13. هرکه گردید گدای در میخانه عشق

14. فارغ از ملک کی و سلطنت جم باشد

15. ناخن کس نبرد زو سَبَل بهبودی

16. چشم هر داغ که بر حقه مرهم باشد

17. سنبل زلف تو از بس که رطوبت دارد

18. حلقه موی تو چون دیده پر نم باشد

19. آدمیزاده‌ای از من چه گریزی چو پری

20. کی پری نیز گریزد اگر آدم باشد

21. کار شمشیر به سوزن نتوان پوشیدن

22. حیف باشد که لب زخم فراهم باشد

23. طاقت محرمی شانه ندارد قدسی

24. زلف او را بگذارید که درهم باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خال تو سنگ کم به ترازوی من نهاد
* من هم متاع دل به همین سنگ می کشم!
شعر کامل
صائب تبریزی
* این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
* تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
شعر کامل
حافظ
* ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
* گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم
شعر کامل
وحشی بافقی