قدسی مشهدی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 234

1. کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد

2. داغ بی‌دردی آنم که دم از مرهم زد

3. با خرد روز ازل بر سر سودا بودم

4. عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد

5. محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد

6. شعله عشق تو داند که چه در عالم زد

7. گوش کس باخبر از زمزمه شوق نبود

8. عشقت آن روز که ناخن به دل آدم زد

9. ملک دنیا نبود منزل ارباب سرور

10. هرکه افتاد درین کوچه، در ماتم زد

11. دست اکرام تو بود آنکه سحرگاه ازل

12. خوان بیفکند و صلا بر همه عالم زد

13. عشق می‌گفت به گهواره دلم خوش طفلی‌ست

14. که در اول قدم، از پایه اعلا دم زد

15. با جنون بود مرا سلسله پرشوری

16. عقل گم باد که این سلسله را بر هم زد

17. تا سر از جیب برآورد دلم چون قدسی

18. دست در دامن آن طره خم در خم زد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پا کشیدن مشکل است از خاک دامنگیر عشق
* هر که را چون سرو اینجا پای در گل ماندماند
شعر کامل
صائب تبریزی
* سلطان صفت همی‌رود و صد هزار دل
* با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
شعر کامل
سعدی
* چون پستهٔ شیرینت شوری چو شکر دارد
* هر لحظه به شیرینی شوری دگر انگیزد
شعر کامل
عطار