شمارهٔ 271
1. با من، غمت ز مهر، دویی در میان ندید
2. کس شعله را به خار چنین مهربان ندید
3. یاد چمن ز خاطر مرغ اسیر رفت
4. چون دلنشینی قفس از آشیان ندید
5. تا بود، روزگار به افسردگی گذاشت
6. کس رنگ خنده بر لب این بوستان ندید
7. گردید چون خیال و ز دلها خبر گرفت
8. تیر ترا دمی که دلم در کمان ندید
9. کی از دلم ز دعوی پیکان کشید دست؟
10. تا سینه پای تیر ترا در میان ندید
11. گو دیده مرا پی ابروی او ببین
12. آنکس که بحر را پی کشتی روان ندید
13. یک ره ز چهره پرده برافکن خدای را
14. آیینه کس همیشه در آیینهدان ندید
15. رفتی به باغ و زنده جاوید شد چمن
16. دید از تو باغ، آنچه ز آب روان ندید
17. هرگز نخورد داغ دلم آب ناخنی
18. آن گلبنم که تربیت باغبان ندید
19. میدید کاش گونه زردم در آینه
20. آنکس که روی آینه را زرنشان ندید
21. کام دلم ز سیر کواکب روا نشد
22. لب تشنه فیض آب ز ریگ روان ندید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده