شمارهٔ 278
1. ازان دل از غم ایام برنمیآید
2. که آفتاب می از جام برنمیآید
3. ز زیر زلف برآمد رخش، که میگوید
4. که آفتاب، گه شام برنمیآید؟
5. بکن به ناخن خود، روی داغ و نام برآر
6. که بیخراش نگین، نام برنمیآید
7. چه شد که رشک برد بر ستاره سیماب
8. دلم به محنت ایام برنمیآید
9. نجات خویش ز گردون مجو که صید اسیر
10. به دست و پا زدن از دام برنمیآید
11. به خلوتش لب ساغر، هلال عید بس است
12. ازان مَهم به لب بام برنمیآید
13. ز لختهای جگر، اخگر است بر مژهام
14. ز شاخ، میوه من خام برنمیآید
15. {بیاض} طلبی با فلک ستیزه مکن
16. {بیاض} به ابرام برنمیآید
17. به کام خویش نشستی به بزم غم قدسی
18. دگر مگر که مرا کام برنمیآید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده