شمارهٔ 31
1. شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را
2. دمی صدبار دل با دیدهاش سودا کند خود را
3. شب وصل است و دل عهد خیالت تازه میسازد
4. که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را
5. عنان دل به دست بیخودی افتاده میترسم
6. که بیتابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را
7. به دشت بیسرانجامی چنان گردیده قدسی گم
8. که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده