قدسی مشهدی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 320

1. غیر آه و اشک حسرت نیست در بارم چو شمع

2. تا به مغز استخوان شد گرم، بازارم چو شمع

3. تا کف پا گر درین محفل بسوزد پیکرم

4. بر سر بالین نمی‌آید پرستارم چو شمع

5. مانده‌ام از خامی خود دور، ورنه دوست گفت

6. هرکجا پروانه‌ای باشد، خریدارم چو شمع

7. اهل مجلس هرکه را بینی خریدار من است

8. در وفای شعله تا گرم است بازارم چو شمع

9. ز آتش سودا، درین محفل پی بیرون‌شدن

10. دست و پایی می‌زنم، اما گرفتارم چو شمع

11. محو یک نظاره بودم تا سراپا سوختم

12. پای در خوابم چه دید از چشم بیدارم چو شمع

13. از خراباتم به مسجد گر بری، تاب نفس

14. می‌کند مسواک را روشن، شب تارم چو شمع

15. چون سمندر، سر ز آتشخانه بیرون کرده‌ام

16. شعله بر گردن، به جای سر، بود بارم چو شمع

17. اشک گرمم بس که دارد سعی در تعمیر من

18. شعله را در خانه تن کرد معمارم چو شمع

19. محفلی را می‌کند افسرده، یک افسرده‌دل

20. اشک گرمم هست باقی، تا نفس دارم چو شمع


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به زور گریه نتوان یار را یکرنگ خود کردن
* دورنگی اشک شبنم از گل رعنا نمی شوید
شعر کامل
صائب تبریزی
* به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
* جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است
شعر کامل
حافظ
* کمی نیست در بخشش دادگر
* فزونی بخوردست انده مخور
شعر کامل
فردوسی