غزل شمارهٔ 102
1. دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
2. من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
3. کارم بدان رسید که همراز خود کنم
4. هر شام برق لامع و هر بامداد باد
5. در چین طره تو دل بی حفاظ من
6. هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد
7. امروز قدر پند عزیزان شناختم
8. یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد
9. خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
10. بند قبای غنچه گل میگشاد باد
11. از دست رفته بود وجود ضعیف من
12. صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد
13. حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
14. جانها فدای مردم نیکونهاد باد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده