غزل شمارهٔ 215
1. به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
2. که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
3. حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست
4. به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
5. مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت
6. ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
7. دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
8. ز نامساعدی بختش اندکی گله بود
9. قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست
10. هزار ساحر چون سامریش در گله بود
11. بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
12. به خنده گفت کی ات با من این معامله بود
13. ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش
14. میان ماه و رخ یار من مقابله بود
15. دهان یار که درمان درد حافظ داشت
16. فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده