غزل شمارهٔ 387
1. شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
2. که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
3. مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
4. گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
5. تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
6. بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
7. کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
8. تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
9. بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
10. شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
11. پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
12. گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
13. دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
14. مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
15. با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
16. که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
17. گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
18. از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده