غزل شمارهٔ 78
1. دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
2. بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
3. یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
4. افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
5. بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار
6. حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت
7. با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
8. هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت
9. ساقی بیار باده و با محتسب بگو
10. انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت
11. هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
12. مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
13. حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
14. هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده