حافظ_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 88

1. شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

2. فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

3. حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

4. کنایتیست که از روزگار هجران گفت

5. نشان یار سفرکرده از که پرسم باز

6. که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت

7. فغان که آن مه نامهربان مهرگسل

8. به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت

9. من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب

10. که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

11. غم کهن به می سالخورده دفع کنید

12. که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت

13. گره به باد مزن گر چه بر مراد رود

14. که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت

15. به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو

16. تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت

17. مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل

18. قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

19. که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز

20. من این نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همت طلب از باطن پیران سحرخیز
* زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* قطره آبی که دارد در نظر گوهر شدن
* از کنار ابر تا دریا تنزل بایدش
شعر کامل
صائب تبریزی
* غرض از کون تو بودی که ز پروردن نخل
* گرچه از خار گذر نیست غرض هم رطبست
شعر کامل
انوری