قصیده شمارۀ 24 : در مدح امیر مؤمنان علیه السّلام
1. دل فلک معنوی ست، عقل رصددان او
2. داغ محبّت بود اختر تابان او
3. ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان
4. والی یونان بود طفل دبستان او
5. ناقۀ لیلی تن است نالۀ زارش جرس
6. نایب مجنون دل است، سینه بیابان او
7. منّت و احسان دل بر سرو چشمم خوش است
8. دیده توانگروش است از گهرکان او
9. ملک سلیمان دل، سخرۀ اندیشه نیست
10. می نرسد دیو را، خاتم فرمان او
11. عشق عیارم گرفت پلّۀ قدرم گران
12. خازن خسرو مرا، سخته به میزان او
13. برق بلا بارش است، ابر بهاران عشق
14. دانۀ ما سوخته ست از نم احسان او
15. باختن دین و دل فایدۀ عاشق است
16. سود دو عالم برد، صاحب خسران او
17. جذبۀ دیوانگی، گشته کمند افکنم
18. دل به تپیدن دهد باد بیابان او
19. تافته بر محملم، پرتو صحرای عشق
20. برده شکیب از دلم، چشم غزالان او
21. عشق نیارد نهفت، هیچ دلی در ضمیر
22. پرده نگیرد به خود شعلۀ عریان او
23. باد خزان را گذر، در چمن عشق نیست
24. بوی وفا می دمد از گل و ریحان او
25. پرده شناسان عشق ز انجمنم رفته اند
26. دل چه سخن سر کند، کیست زبان دان او؟
27. تاگل داغم دهد شقّۀ دامان به دست
28. بلبل رامشگرم، غرّه به دستان او
29. دیده گشا و ببین، خلد برین است دل
30. یاد سهى قامتان، سرو خیابان او
31. آنکه ز شادی برید، جان غم اندوز من
32. هیچ مبیناد غم، خاطر شادان او
33. با لب او بسته ام، بیعت ایمان دل
34. از جگرم کم مباد، شور نمکدان او
35. رابطه با یکدگر، بسته چو شیر و شکر
36. دیدۂ گریان من، پستۀ خندان او
37. سخت به هم درخورند، دیدۀ بد دور باد
38. عجز فراوان من، ناز فراوان او
39. لاله ستان وفاست سینۀ پرداغ من
40. نور دل و دیده است، گوی گریبان او
41. عشوه بود چیره دست، غمزه بودصاف شست
42. بی خبر از دل گذشت، ناوک مژگان او
43. مرهم راحت ندید، داغ دل باد دست
44. هیچ خبر نیستش، از پر پیکان او
45. تا غم دوری شناخت تاب و توان، زهره خست
46. گردۀ شیران گداخت، از تب هجران او
47. کرد به آشفتگی در شب هستی سمر
48. خاطر جمع مرا، زلف پریشان او
49. معجزۀ حسن اوست، آشتی کفر و دین
50. هندوی خالش ببین، لعل مسلمان او
51. طرّه نه تنها مرا دام بلای دل است
52. هست چو من عالمی، بی سر و سامان او
53. شهرۀ شهر است کو، خاطر سوداییم
54. داده به رسواییم، غمزۀ پنهان او
55. فصل بهار خط است، خاطر دیوانه خوش
56. مایۀ آشفتگی ست، سنبل افشان او
57. بوسه به خرمن برم، زان لب شیرین سخن
58. مرغ شکرخواره ام، در شکرستان او
59. ای بت پیمان گسل، با غم دل چون کنم؟
60. بخیه نگیرد به خود، چاک گریبان او
61. با تو ندارد اثر شیون و غم، ورنه دل
62. سینه خراشیدنی بود در افغان او
63. انجمن خویش کرد، عشق تو تا سینه را
64. شد دل آتش جگر، مجمره گردان او
65. از رخ زاهد نيم در دو جهان شرمسار
66. هر دو حجاب رهند، کفر من، ایمان او
67. قبلۀ اسلامیان دیر مغان من است
68. دل به نیاز تمام، گبر صنم خوان او
69. کشور آسودگی، وادی آزادگی ست
70. پنجۀ دستان برد، دست ضعیفان او
71. امّت مشرب بود با همه مذهب یکی
72. از همه مذهب جداست، پاکی دامان او
73. دهر به کام ار شود، قابل اقبال نیست
74. به که ننازد کسی، هرزه به دوران او
75. گر نفرازد قَدَر، فرق جهان سروران
76. هم ز قضا بشکند، قدر قَدَر خوان او
77. زود به یغما رود، خلعت خضرای خاک
78. در پی نیسان بود، خشکی آبان او
79. چرخ سیه کاسه است، لب به ندامت مگز
80. از دل خود می خورد مایده مهمان او
81. چون به سرای تن است، روشنی این زمین
82. شمع بصیرت بسی است، شمسۀ ایوان او
83. نامۀ قارون بخوان، قدر قناعت بدان
84. مشت زری بیش نیست، مایۀ طغیان او
85. نفس فرومایه را، سیم نسازد غنی
86. زر ننماید بدل، عنصر و ارکان او
87. بار خریّت نکرد، کم ز سر و دوش خر
88. زینت افسار زر، رونق پالان او
89. سست پی و بی وفاست ، تکیه به دولت مکن
90. گر به فلک سر کشد، رفعت و بنیان او
91. دایۀ بی مهر دهر، تربیت آموز نیست
92. زهر هلاهل چکد، از سر پستان او
93. مهر زلیخای دهر، کینۀ دیرینه است
94. یوسف ما پیر شد مفت به زندان او
95. بزم محبّت کجا، ساز شکایت کجا؟
96. سمع رضا بشنود، پردۀ الحان او
97. وقت سماع دل است، پرده به هنجار زن
98. تار نفس برمکش، زخمه به دستان او
99. هیچ نوا خوشتر از مدح شهنشاه نیست
100. هوش به طوفان دهد، لجّۀ، احسان او
101. رهبر فقر و فنا پیشرو اوليا
102. جان و دل اتقيا بندۀ فرمان او
103. حیدر عالی نصب، صفدر غالب لقب
104. ملک گشای عرب، حملۀ میدان او
105. راهنمای یقین داغ کش کفر و کین
106. ناصیه آرای دین، غرّۀ ایمان او
107. دل به تمنّا دهد رشح کفش خضر را
108. جان به مسیحا دهد لعل سخندان او
109. منزلتش انَّماست، منقبتش هل اَتی ست
110. هرچه حديث ثناست، آمده در شان او
111. مالش شیران دهد، پنجه خصم افکنش
112. آفت شریان بود، خنجر برّان او
113. خیره سران داشتند، سجدۂ حق عار و شد
114. سجده گه گردنان تیغ سرافشان او
115. چون دل اهل وفا، چرخ مقرنس نما
116. گوی سراسیمه ای ست در خم چوگان او
117. دیدۂ بینا کند، دودۀ کلکش سواد
118. نور به سینا دهد شمع شبستان او
119. خندۀ دندان نماست از لب شیرین زبان
120. زهره شکاف بقاست، بخیۀ خفتان او
121. صاعقۀ دشمن است بادتکش در نورد
122. سیل جبال افکن است، قطرۀ یکران او
123. خاره سمی مشک دم، پیل تنی شیر دل
124. چشم غزال چگل، واله جولان وا
125. پی سپر و چیره دست لاله رخ و غم گسل
126. نامیه سازد خجل، یال گل افشان او
127. جنبش او عاریت، موجه به عمّان دهد
128. تاب رگ جان دهد، طرّۀ پیچان او
129. کوه فرازنده ای ست پیکر زیبنده اش
130. ابر خرامنده ای ست جسم خرامان او
131. اوست محيط شگرف، فوج یلان خار و خس
132. عرصه تهی می کند، لطمۀ طوفان او
133. غارت ترکانه زد، جلوۀ شوخش به دل
134. غمزه بزرگانه زد تكیه به مژگان او
135. جستن او گرم تر با نگه از دیده ها
136. رفتن او نرم تر باعرق از ران او
137. داد به یغمای عشق عقل و شکيب مرا
138. هوش ادا فهم او، چشم زبان دان او
139. دامن گلزارها بزم پریزادیش
140. قلّۀ کهسارها تخت سلیمان او
141. آیت نور است هان غرّۀ نورانیش
142. آتش طور است هان طلعت رخشان او
143. ليلى خيل عرب، محو دل افتاده اش
144. شاهد ملک عجم ز آبله پایان او
145. گشته تن لاله داغ از تن چون آذرش
146. کرده دل نافه خون، موی چو قطران او
147. گلشن زیباییش از خس و خار است پاک
148. داغ سرینش بود لالۀ نعمان او
149. رنگ تن لعليش رونق یاقوت برد
150. لعل ز قیمت فکند، كان بدخشان او
151. ساخته باد صبا گرد رَهَش را عبير
152. ريخته چون نقش پا، عشوه به میدان او
153. فیض رسان سرو را، عاشق زاریت هست
154. قابل تعمیر نیست خاطر ویران او
155. لب به شفاعتگری گر بگشایی سزد
156. در خور احسان توست جرم به سامان او
157. مدح تو تا گشته است عقده گشای دلم
158. صفحه به دامن برد زادۀ عمّان او
159. ورد ملایک بود نامۀ اعمال من
160. تا شده از صدق دل مدح تو عنوان او
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده