قصیده شمارۀ 28 : در مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام
1. قول و عمل زشت و نکو گر چه قضا کرد
2. امّا نتوان گفت چرا گفت و چرا کرد
3. الماسم اگر بر جگر افشاند، عطا بود
4. خون دل اگر در قدحم کرد به جا کرد
5. گر بار عمل بر سر جوقی ضعفا داد
6. ور نقد دغل در کف مشتی فقرا کرد
7. سلطان غیور است، که یارد که زند دم؟
8. اینجا نتوان لب چو جرس یاوه درا کرد
9. هر شهد و شرنگی به قدح کرد کشیدیم
10. با ساقی قسمت، نتوان چون و چرا کرد
11. آمیختگی داشت شراب و لب مخمور
12. از هم نتوانست جدا دُرد و صفا کرد
13. تسلیم به بازار جزا آر و میندیش
14. آن ذات غنی را نسزد غیر سزا کرد
15. بسمل شدۀ تیغ تغافل نتوان بود
16. او پرسش اگر کرد ز ما، مهر و وفا کرد
17. نیرنگی حسن است تماشا کن و تن زن
18. سرهنگی ناز است که بگرفت و رها کرد
19. خشک است لبم ساقی تردست کجایی؟
20. خواهم ز تو پیراهن ناموس قبا کرد
21. چون عهد بتان توبۀ ما دیر نپایید
22. هرگز نتوان ترک می هوش ربا کرد
23. زاهد مشو آزرده اگر توبه شکستیم
24. مینا به می و توبه به رندان چه وفا کرد؟
25. از باده کشی تر نشود دامن تقوی
26. در کعبه توان طاعت میخانه قضا کرد
27. مطرب چه شد آن ره که سرودیم؟ ز سرگیر
28. غافل ز کفم بی خودی آن رشته رها کرد
29. افسانۀ عشق است که در بزم گل و شمع
30. پروانه به خاموشی و بلبل به نوا کرد
31. می نالم و نگذاردم انصاف که گویم
32. با دل شدگان یار ستم پیشه جفا کرد
33. صد شکر که مرهم نِهِ داغ کهن ماست
34. آن طرّه که خون در جگر مشک ختا کرد
35. بار خودی افکند شفيقانه ز دوشم
36. سروش که به یک جلوه مرا بی سر و پا کرد
37. چشمش به نگه، بست لب شکوۂ زخمم
38. هر عقده که دل داشت به نوک مژه وا کرد
39. آبشخورش از چشمۀ پایندۀ خضر است
40. جانی که مسیحای لبش در تن ما کرد
41. حال ذقنش دل به سیه چاه غم انداخت
42. این دانه مرا بستۀ صد دام بلا کرد
43. آن طرف بناگوش مرا گوشه نشین ساخت
44. آن آینه رخسار مرا نغمه سرا کرد
45. از فیض صریر قلم پرده گشایم
46. ناقوس صنم خانه به آهنگ صلا کرد
47. هر صفحه که شد خامۀ من غازه گر او
48. مشّاطگی شاهد طبع شعرا کرد
49. یک نقش بدیع است که من در کف اعجاز
50. کردم قلم و موسی عمرانش عصا کرد
51. كلكم ز نوابخشی آن لعل سخن گو
52. رامشگری صومعه داران سما کرد
53. نی نی غلطم این اثر از وادی قدسی ست
54. کز ساحت آن کعبه تمنّای صفا کرد
55. در کالبد مرده دهد جان چو مسیحا
56. آن لب که زمین بوسی درگاه رضا کرد
57. سلطان خراسان که رواق حرمش را
58. تقدیر به خشت زر خورشید بنا کرد
59. این منزل جان است و تجلّی گه مینا
60. کز خاک درش چشم فلک کسب ضیا کرد
61. این محفل قدسی ست که پروانگیش را
62. ارواح به صد عجز، تمنا ز خدا کرد
63. گلزار سبکروحی خلقش به نسیمی
64. خاشاک به جیب و بغل باد صبا کرد
65. قندیل، نخست از دل روح القدس آویخت
66. معمار ازل قبّۀ قصرش چو بنا کرد
67. با روضۀ او، خلد برین را که ثنا گفت؟
68. با خاک رهش مشک ختا را که بها کرد؟
69. هر مور ضعیفش هنر آموخت به شهباز
70. هر صعوۀ او، سایۀ دولت به هما کرد
71. تا مهر سلیمانی داغش به جبین نیست
72. دل را نرسد عربده با دیو هوا کرد
73. گر نیست گهربخشی آن دست سخاسنج
74. کز خواست، فزون در کف امّید گدا کرد
75. این گنج، به کان دست که افشانده بگویید؟
76. این مایه، ببینید به دریا که عطا کرد؟
77. چون پرورش میش به قصّاب، عجب نیست
78. با خصمش اگر چرخ دغا صلح و صفا کرد
79. شاها سخنی لایق مدح تو ندارم
80. مدح تو نیارد کسی آری به سزا کرد
81. کرده ست دم سرد خزان با قلم من
82. آن جور که باشمع فروزنده صبا کرد
83. آهنگ ثنایت که بلند است مقامش
84. نتوان به نی خامۀ بی برگ و نوا کرد
85. بخشای اگر پرده به دستان نسرایم
86. شوقت دل پرشور مرا، پرده سرا کرد
87. تضمین کنم این مصرع یکتاز نظیری
88. «می کوشم و کاری نتوانم به سزا کرد»
89. در دست مَنِ خاک نشین نیست نثاری
90. مشتاق تو اول دل و جان روی نما کرد
91. مدهوشم و از سختی هجران به خروشم
92. زین سنگ ستم، شیشه ندانم چه صدا کرد؟
93. گر جسم مرا چرخ ز کوی تو جدا ساخت
94. جان را نتواند ز ولای تو جدا کرد
95. تقدیر چو بسرشت گِل دیر و حرم را
96. درگاه تو را کعبۀ صدق عرفا کرد
97. از هر دو جهان فارغم و رو به تو دارم
98. جذب تو دل یک جهتم قبله نما کرد
99. کوی تو کشد از كف من دامن دل را
100. با من خس و خارش اثر مهر گیا کرد
101. از جا نرود خاطرش از هول قیامت
102. آسودہ کسی کو به سر کوی تو جا کرد
103. خورشید فلک را نه طلوع و نه غروب است
104. از دور، زمین بوس تو هر صبح و مسا کرد
105. از حال حزین آگهی و جان اسیرش
106. دانی چه جفاها که به وی جسم فنا کرد
107. یک بار هم آوارۀ خود را به درت خوان
108. در حسرت کوی تو چها دید و چها کرد؟
109. آن روز که کردند رخ ذرّه به خورشید
110. اقبال، مرا هم ز غلامان شما کرد
111. یا شاه غریبان، مددی کن که توانم
112. یک سجدۀ شکرانه به کوی تو ادا کرد
113. معذورم اگر نیست شکیبم به جدایی
114. موسی به چنان قرب، تمنّای لقا کرد
115. از مطلب دیگر، ادبم بسته زبان است
116. دلتنگیم از وسعت آمال، حیا کرد
117. دانی که هر آن عقده که در زلف بتان بود
118. عشق آمد و در کار پریشانی ما کرد
119. کو قوّت کاهی که ره شکوه سپارم؟
120. کوه غم دل گونۀ من کاهربا کرد
121. چون بر ورق دهر نی نکته سرایان
122. رسم است که انجام سخن را به دعا کرد
123. من خود چه دعا گویمت از صدق ؟ که یزدان
124. بر قامت جاه تو طرازی ز بقا کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده