قصیده شمارۀ 39 : در توصیف خود سروده است
1. بنده ام، مسکنت سرای من است
2. خاکم، افتادگی عصای من است
3. سر ز تیغ جفا نمی تابم
4. هر چه خواهد کند، خدای من است
5. صافی می فروش دیر مغان
6. به ز سجّادۀ ریای من است
7. ناتوان ناله ای که می شنوی
8. در نی استخوان نوای من است
9. مزرعم دانۀ ندامت داد
10. کف افسوس، آسیای من است
11. شهری عشقم و غریب جهان
12. ملک کونین، روستای من است
13. ای مغان آتش مرا بخرید
14. کف خاکستری بهای من است
15. بلبل مست گلشن معنی
16. طبع بیگانه آشنای من است
17. نمک سینۀ جگر ریشان
18. به زبان غزلسرای من است
19. استخوانی که در تن معنی ست
20. سیر مغز، از نواله های من است
21. بر ضمیر فلک، صفیرم ریخت
22. در صماخ فلک صدای من است
23. بی خبر نیستم، که قاصد شوق
24. هدهد وادی سبای من است
25. جرس کاروان بی خبری
26. دلخراشیدۀ نوای من است
27. شکن آموز زلف سروقدان
28. شکن قامت دوتای من است
29. زیب گوش و کنار شاهد عشق
30. گهر کلک نکته زای من است
31. صاف صدق و زلال مهر و وفا
32. درد میخانۀ صفای من است
33. ز آسمان برترم به یک قامت
34. بر سر روزگار، پای من است
35. زال دنیا اگر به کامم نیست
36. گنه از نفس پارسای من است
37. سرو دیهیم کشور آرایان
38. پشت پا خوردۂ گدای من است
39. بُرد افلاک اگر به هم دوزند
40. کوته از قدّ کبریای من است
41. صبح گردن فراز در میدان
42. سایه پروردۀ لوای من است
43. حركات ممثّل و مایل
44. خارج از خطّ استوای من است
45. همّت من اگر گشاید روی
46. نقد کونین، رونمای من است
47. در سلوک، آسمان سهیمم نیست
48. انتهای وی ابتدای من است
49. عرصۀ دهر را پیاده نیم
50. اشهب عمر، بادپای من است
51. یک پر کاه در بساطم نیست
52. جذبه کی کار کهربای من است؟
53. نیست نقصان حزين مرا از مرگ
54. عشق سرمایۀ بقای من است
55. برنتابد خرابی آثارم
56. قصر خلد سخن بنای من است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده