قطعه شمارۀ 43 : در مذمّت گرما
1. در جهنّمکدۀ هند که از تاب هوا
2. شعله ور چون پر پروانه بود، بال ملخ
3. دارد افسرده تو را، شعبدۀ چرخ حزین
4. چه توان کرد کنون، ماهیت افتاده به فخ
5. بس که گرم است هوا، آید اگر دمسردی
6. می دهم گوش، زند بیهده چندان که ز نخ
7. هر کسی را شطی از هر بن مویی جاری ست
8. شاید ار سيل عرق، شوید ازین خاک، وسخ
9. نه همین جان اسیر، از تف ایّام گداخت
10. تن هم از کاهش آلام، نحیف است چو نخ
11. روشنان فلک مجمره گردان بخیل
12. خنک آن دم، که نویسند برابر تو به یخ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده