غزل شمارۀ 209
1. درین زمانه نه یاری نه غمگساری هست
2. غریب کشور خویشیم روزگاری هست
3. شكسته خار کهن آشیان گلزارم
4. همين شنیده ام از بلبلان، بهاری هست
5. ز شوخ چشمی طنّاز طفل بدخویی
6. به دامن مژه ام، اشک بی قراری هست
7. ز ابر دست تو منّت نمی کشم ساقی
8. تو گر قدح ندهی، چشم می گساری هست
9. شب وصال شکایت ز بخت داشت حزین
10. خبر نداشت دلم، درد انتظاری هست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده