غزل شمارۀ 234
1. از آن، سرم به هوای تو مایل افتاده ست
2. که آرزوی تو چون شعله در دل افتاده ست
3. چو نور در بصر و روح در دلىّ و هنوز
4. میان ما و تو صد پرده حایل افتاده ست
5. شهید کوی محبّت شوم که هر گامی
6. هزار خضر در او، نیم بسمل افتاده ست
7. کسی که سجده به بیت الحرام عشق نکرد
8. ز قدر کعبۀ دیدار، غافل افتاده ست
9. زیاد زلف تو صد آرزو به دل گره است
10. که را به عشق چنین کار مشکل افتاده ست؟
11. حزین، امید شفاعت ز کس به حشر مدار
12. که عذر ما همه در گردن دل افتاده ست؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده