غزل شمارۀ 255
1. تا شمع دل، افروختۀ بزم حضور است
2. داغ غم عشق و سر من آتش طور است
3. غم بر کمر مور، نهد کوه گران را
4. در کشور لاغربدنان کار به زور است
5. ترسم که شوی خرج ره ای عقل گران جان
6. پا در سفر عشق سبک دار، که دور است
7. ترک دو جهان گوی، اگر مرد فنایی
8. سامان سبکباری این راه، ضرور است
9. آن ملک که در زیر نگین داشت سلیمان
10. در حلقۀ صاحب نظران دیدۀ مور است
11. جز مرگ که شیرینی جان خاک ره اوست
12. هر آب چشیدیم درین بادیه شور است
13. عاشق نشود شیفتۀ عشق مجازی
14. از شهد هوس ذائقه عشق نفور است
15. کی می زند از نشئه می موج پریزاد
16. بی مغز کدویی که پر از باد غرور است
17. در دوزخ هجران ز خیال تو حزین را
18. اندیشه بهشتی ست که جولانگه حور است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده