غزل شمارۀ 257
1. الهی به قربان سرگشتگانت
2. سرم خاک پای خراباتیانت
3. دل غنچه تنگ از لب لاله رنگت
4. گل، آتش به جان از رخ ارغوانت
5. قضا تیغی از غمزۀ جان شکارت
6. قدر تیری از ابروی شخ كمانت
7. جبین جهان بر زمین نیازت
8. سر سروران خاک سرو روانت
9. به هم بر زدم بی تو دیر و حرم را
10. ندانم کجایی که جویم نشانت
11. ز سرگشتگانت، زمین نقش پایی
12. فلک گرد واماندۀ کاروانت
13. شب قدر باشد دل عاشقان را
14. سواد سر زلف عنبر فشانت
15. خروش از نهاد هزاران برآرد
16. خروشی که خیزد ز زاغ کمانت
17. اگر باده نبود، بده شعله ساقی
18. چرا نیست پروای لب تشنگانت؟
19. به برگ گلی، شادگردان دلم را
20. منم عندلیب کهن آشیانت
21. به راز فقیران شب زنده دارت
22. به سوز و گداز دل عاشقانت
23. به جان حبيبت، به سرّ خلیلت
24. به جاه شعیبت، به عزّ شبانت
25. به زنّار بندان، به تسبیح خوانان
26. به آیین رهبان، به دیر مغانت
27. که بر لب چشانی حزین را به مستی
28. یکی رشحه از جام دردی کشانت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده