غزل شمارۀ 287
1. زان شمع گلعذاران، هرجا سخن برآید
2. پروانه از چراغان، مرغ از چمن برآید
3. گر طرّه برفشاند، آن عنبرین سلاسل
4. شوریده سر به بویش، مشک از ختن برآید
5. در هر زمین که گردد، میراب عشق، دهقان
6. گرخار و خس فشانی سرو و سمن برآید
7. همچون صدف به سینه، هر نکته را بپرور
8. گوهر نگشته حیف است، حرف از دهن برآید
9. دارم ز داغ حسرت، روشن مزار خود را
10. مانند شمع فانوس، آه از کفن برآید
11. چون برگ گل که آید، با آب جو ز گلشن
12. با اشک، پارۀ دل، از چشم من برآید
13. احسان عشق با من افزون حزین از آنست
14. کز عهدۀ بیانش، کام و دهن برآید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده