غزل شمارۀ 329
1. جگر تشنه ام از لعل تو سیراب شود
2. چه غم است اینکه به کام دل احباب شود
3. لاف عزلت زدن آن روز تمام است مرا
4. که خم ابروی او گوشۀ محراب شود
5. شمع روشن ننماید شب ظلمانی را
6. ساقیا می به قدح ریز که مهتاب شود
7. غفلت افزود تو را زاهد، از افسانۀ عشق
8. نیشتر در دل افسرده، رگ خواب شود
9. خشکی زهد، ز ما گرد برآورد حزین
10. دامن خرقه بیفشار که سیلاب شود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده