غزل شمارۀ 37
1. برق بگریخت نفس سوخته، از کشور ما
2. شعله گردی ست که برخاست ز خاکستر ما
3. کیست کز شعلۀ خورشید، برآرد شبنم؟
4. دل به افسانه، جدا کی شود از دلبر ما؟
5. لب اگر باز کنی، چهره اگر بنمایی
6. گل کند جنّت ما، موج زند کوثر ما
7. این که در دامن صحرای جنون می بینی
8. لاله نبود، که گل انداخته، چشم تر ما
9. زندگی بخش بود مرده دلان را چون صبح
10. مگذر از فیض صفای دم جان پرور ما
11. گریه ساکن نکند آتش ما را در عشق
12. شعله یک نیزه گذشته ست چو شمع از سر ما
13. باده از پردۀ شب، ساقی ما صاف کند
14. شفق صبح بود دُرد تَهِ ساغر ما
15. این سیاهی به سر ما، نه ز داغ است حزین
16. پرتو انداخته بر تارک ما، اختر ما
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده