غزل شمارۀ 380
1. محرومی وصال تو دل را نوید بود
2. صبح امید آینه، چشم سفید بود
3. در دیده می تپید چو بسمل به خون دل
4. کز تیغ دوری تو نگاهم شهید بود
5. شب داشتیم بزم خوشی باخیال تو
6. هوشم خراب بادۀ گفت و شنید بود
7. بر ما گذشت و بگذرد امّا ز حق مرنج
8. کز شیوۀ وفای تو دوری بعید بود
9. ساقی بیا که پیری و مخموریم بلاست
10. دل از تو شیر مست شراب امید بود
11. می داد می، به کشتی افلاک جبرئیل
12. جایی که پیر میکدۀ ما مرید بود
13. یارب که آب میکده از ما دریغ داشت؟
14. مفتی درین معامله گویا یزید بود
15. يعقوب اگر ز یوسف خود داشت آگهی
16. پیراهنش ز پردۀ چشم سفید بود
17. دلها شکفته می شود از گفتگوی عشق
18. درهای بسته را نفس ما کلید بود
19. اشکم که داشت آینۀ خسروی حزین
20. امّیدوار یک نظر اهل دید بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده