غزل شمارۀ 523
1. نشد شبی که میِ خونم از سبو نچکد
2. فشردۀ جگر از چشم تر به رو نچکد
3. که قطره ای به لبم می چکاند از یاری
4. اگر تراوش تبخاله در گلو نچکد؟
5. ز بادۀ که دماغ امید تر سازم
6. اگر به ساغر من خون آرزو نچکد؟
7. به خون خویش ز بس تشنه کرده عشق مرا
8. به تیغ اگر کشدم خون من فرو نچکد
9. نمی توان گلی از باغ دهر چید حزین
10. که قطره قطره به صد خواری آبرو نچکد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده