غزل شمارۀ 529
1. از یاد شکّر خنده اش، تلخیّ هجران شد لذيذ
2. زان لب به کام زخم ما، شور نمکدان شد لذيذ
3. شد خوشگوار از جلوه اش نقد دل و جان باختن
4. با ترکتاز غمزه اش، تاراج ایمان شد لذيذ
5. آن لعل عیسی دم مرا تا چاره جویی می کند
6. از دردمندی بیشتر، در عشق درمان شد لذيذ
7. خونم بحل کز دوریت این تشنۀ دیدار را
8. آب دم شمشیر تو چون شیرۀ جان شد لذيذ
9. بر سفرۀ دهر دنی کز شکّرش زهر است به
10. خون دل و لخت جگر در کام مهمان شد لذيذ
11. با چشم مخمور تو شد، خون جگر خوردن حلال
12. از ناوک مژگان تو در سینه پیکان شد لذيذ
13. در کام من شهد سخن شیرین تر از جان شد حزین
14. طوطیّ طبعم را دهن زین شکّرستان شد لذيذ
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده