غزل شمارۀ 620
1. از دیدۀ دل پردۀ پندار گرفتیم
2. تا رخصت نظّارۀ دیدار گرفتیم
3. بستیم چو از ردّ و قبول دگران چشم
4. تشریف قبول نظر یار گرفتیم
5. نشنید کسی حرف زیاد از دهن ما
6. گفتار به اندازۀ کردار گرفتیم
7. خون دل ما بی گنهان حوصله سوز است
8. از چشم سیه مست تو اقرار گرفتیم
9. اول قدم از آرزوی خویش گذشتیم
10. تا ساغر وصل از کف دلدار گرفتیم
11. سرتاسر آفاق چو خورشید دویدیم
12. تا جای در آن سایۀ دیوار گرفتیم
13. شد شارع کثرت بلد عالم وحدت
14. ماگوشۀ خلوت سر بازار گرفتیم
15. چون شبنم افتاده به خورشید رسیدیم
16. از همّت خود قافله سالار گرفتیم
17. از تلخی دشنام حزین، ذائقه مست است
18. ماکام خود آخر ز لب یار گرفتیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده