غزل شمارۀ 622
1. غافل دمی از جذبۀ صیّاد نگردیم
2. هر چند قفس بشکند آزاد نگردیم
3. تا رخت به دریا نکشد قافلۀ ما
4. خاموش چو سیلاب ز فریاد نگردیم
5. کام دل ما بسته به کام دل یار است
6. آزرده دل از ناوک بیداد نگردیم
7. خون در تن ما بی خبر از مستی چشمی ست
8. آگه ز رگ نشتر فولاد نگردیم
9. سر را ننماییم دریغ از ره دشمن
10. گر شمع شویم از گذر باد نگردیم
11. داریم حزین از همه سو، جانب دشمن
12. هرگز به شکست دگری شاد نگردیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده