غزل شمارۀ 624
1. به یک ایمای ابرو زندۀ جاوید گردیدم
2. اشارت سوی من کردی هلال عید گردیدم
3. قدم گر رنجه می گردد، غباری مرحمت فرما
4. به راه انتظارت دیدۀ امّید گردیدم
5. گلاب ازخوی به می آمیختی خونم به جوش آمد
6. به خاکم درد جامی ریختی، جمشید گردیدم
7. بهار رنگ بستم دست پرورد خزان آمد
8. به هر رنگی که باید در جهان گردید، گردیدم
9. گلی از مزرع هستی نچیدم جز تهیدستی
10. سحاب رحمتت را آزمودم، بید گردیدم
11. بَرِ من رتبۀ دیگر بود در عیب پوشیها
12. بسی آیینه سان در عالم تجرید گردیدم
13. حزین، افتادگیها پایۀ معراج رفعت شد
14. شدم تا خاک ره هر ذرّه را، خورشید گردیدم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده