غزل شمارۀ 651
1. از خاک آستانت تا دیده دور دارم
2. جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم
3. افسانۀ لب توست، رازی که می سرایم
4. پیغامی از زبانت، چون نخل طور دارم
5. تو مهر دل فروزی، من ماه جان گدازم
6. تا در مقابلی تو، در دیده نور دارم
7. چل سال شد که پایم در خارزار گیتی ست
8. در دل غبار کلفت، زین راه دور دارم
9. افشاند ساقی عشق، ته جرعه ای به خاکم
10. دل غرق شوق دارم، سر، مست شور دارم
11. رفتی و در تب و تاب، انداختى حزین را
12. بازآ که در فراقت، دل ناصبور دارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده