غزل شمارۀ 667
1. نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم
2. تغافل پیشه صیّادی که خوش دارد به فریادم
3. به کونين التفاتم نیست ز اندک التفات تو
4. فراموش از دو عالم کرده ام تا کرده ای یادم
5. به اندک شیوه ای دل را تسلّی می توان کردن
6. ترحّم گر نخواهی کرد، گوشی کن به فریادم
7. اگر یک دم تهی از گرد کلفت دامنم می شد
8. سبکروحی، نسیم وصل را تعلیم می دادم
9. اقامت در بساط زندگی دور است از غیرت
10. کند گر ناله امدادی، غباری در ره بادم
11. گشاید بال و پر هر قدر می، مینا شکن باشد
12. شگون دارد شکست شیشۀ دل را پریزادم
13. تمنّای جهان از تلخ کامان می شود حاصل
14. ز جان خویش، کام تیشه شیرین کرد، فرهادم
15. فراموشم نمی سازد حزین از ناوک نازی
16. اسیر دلنوازیهای آن بی رحم صیّادم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده